(فوت بین ۳۶۷ تا ۳۶۹ ه )
استاد ابومنصور محمد بن احمد دقیقی طوسی یکی از بزرگترین شاعران ایران در سده چهارم هجری (دهم میلادی) است. سال ولادت او بدرستی معلوم نیست. کهنترین مأخذی که در آن به احوال دقیقی اشارهای شده همان شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی است. چنان که از سخن فردوسی برمیآید دقیقی در سالهای نزدیک به ۳۷۰ هنوز روزگار جوانی خود را میگذرانیده و در عین حال، شاعری خوش طبع وگشاده زبان بوده است۱.
پس در آن سالها حداکثر چهل و پنج و حداقل سی و پنج سال از عمر دقیقی میگذشته است. و اگر چنین باشد باید گفت که او در یکی از سالهای ۳۲۵ ه تا ۳۳۵ ه چشم به جهان گشوده است۲. امّا دقیقی در کار سرایش شاهنامه بیگمان پیش کسوت فردوسی و شاعری بلند مرتبه بوده است. پس به سال هم اگر بزرگتر از فردوسی نبوده، کِهتر از وی نباید بوده باشد. چون میدانیم که فردوسی در سال ۳۲۹٫ ه به دنیا آمده (همین فصل، شمارة۶)، بهتر آن است که تاریخ ولادت دقیقی را هم به سالهای ۳۲۵ تا ۳۲۹ محدود کنیم.
دقیقی را تذکره نویسان به شهرهای گونه گون، از جمله: بلخ، سمرقند، بخارا و مرو منتسب کردهاند۳. امّا در کهنترین گزارشی که درباره دقیقی به دست ما رسیده است، او را طوسی خواندهاند۴. دربارة لقب وی نیزآوردهاند که «او را به سبب رقّت معانی و دقت الفاظ دقیقی گفتندی»۵. امّا اگر این سخن را بپذیریم، ناگزیر باید بپنداریم که او پیش از آنکه شعرش به کمال برسد و «رقت معانی» و «دقت الفاظ» بیابد، لقب شعری نداشته است، و این پندار البته درست نیست۶. برخی نیز گفتهاند که «دقیق» به معنای آرد است. و شاید خود دقیقی یا پدر او و یا یکی از نیاکانش آرد فروش بوده، و از این رو به «دقیقی» شهرت یافته است۷.
هنگامی که دقیقی چشم به جهان میگشود سلسلة ایرانی نژاد سامانی سال های شکوه و اقتدار خویش را پشت سر مینهاد، اما به روزگار جوانی دقیقی این سلسله رو در سراشیب زوال داشت. با این حال باز امیران شعر پرور سامانی مجال آن را داشتند که شاعران توانا را پیرامون خویش گرد آورند. دقیقی نیز، پس از چندی که در خدمت امرای چغانی۸ به سر برده بود، به منصور بن نوح سامانی (حکومت۳۵۰٫ ه. تا ۳۶۵٫ ه.) پیوست۹ و او را ستود. پس از آن نیز در خدمت نوح بن منصور (مشهور به امیر رضی، حکومت ۳۶۵ تا ۳۸۷) بود، و به فرمان همین پادشاه به سرایش شاهنامه پرداخت۱۰.
دقیقی به کیش زردشتی گرایش داشت و بدین امر مباهات میکرد۱۱، با این حال برخی او را مسلمان پنداشتهاند، زیرا هم نام اسلامی داشته و هم در اشعار اندکی که از او بر جای مانده است تلمیحات و اشاراتی به داستان های قرآنی و راه و رسم مسلمانی دیده میشود۱۲. لیکن هیچ یک از اینها را نمیتوان دلیل مسلمانی قطعی دقیقی دانست۱۳. پس از سال ۳۶۵ بود که دقیقی به فرمان نوح بن منصور سامانی کار سرایش شاهنامه را آغاز کرد. لیکن هنوز بیش از هزار بیت نسروده بود که به دست یکی از غلامانش کشته شد. کار سترگ او را چند سالی بعد حماسهسرای بزرگ ایران، حکیم ابوالقاسم فردوسی پی گرفت و به سامان رساند. مرگ دقیقی میان سالهای ۳۶۵ تا ۳۷۰ ه. رخ داده است. زیرا نوح بن منصور در سال ۳۶۵ به امیری رسیده، و اگر دقیقی در همان سال یا کمی بعد سرودن شاهنامه را آغاز کرده باشد، دست کم تا سال ۳۶۶ یا ۳۶۷ زنده بوده است. چون دقیقی بر حسب گزارش فردوسی پیش از سال ۳۷۰ بر اثر «خوی بد به دست یکی بنده » کشته شده بود۱۴، به احتمال بسیار مرگ او میان سال های ۳۶۷ تا ۳۶۹ ه. روی داده است۱۵.
شعرهای اندکی که از دقیقی بر جای مانده است او را شاعری هوشیار، توانا و چون بسیاری از شاعران قرن چهارم شادخوار و شادزی نشان میدهد. توانایی او در شعر به حدّی است که به گمان برخی دست کم تا پایان سدة چهارم شاعری به بزرگی او پای به عرصة وجود ننهاده بود۱۶. نزدیک یک قرن پس از مرگ او وقتی نویسندة خردمندی چون بیهقی میخواست کتاب خود را به سخنان حکیمانه بیاراید از اشعار دقیقی بهره گرفت۱۷. در میانة سدة پنجم هم دیوان دقیقی مورد مراجعه و تأمل شاعر بزرگ آذربایجانی «قطران تبریزی» بوده است۱۸. علاوه براین، دقیقی در تاریخ ادب پارسی دومین شاعر حماسه سرای ایران به شمار میآید. پیش از او مسعودی مروزی در پایان سدة سوم هجری برای نخستین بار به نظم شاهنامه همّت گماشته بود. از شاهنامة مسعودی سه بیت بیش نمانده است۱۹. اگر از روی همین سه بیت داوری کنیم باید بپذیریم که اشعار حماسی دقیقی بسی بسامانتر و استوارتر از سروده های مسعودی بوده است.
آثار دقیقی
۱-گشتاسپنامه: اگر پایمردی فردوسی نبود از این اثر بزرگ دقیقی شاید نامی هم برجای نمیماند.گشتاسپنامه داستانی است ناتمام دربارة سلطنت گشتاسپ، و ظهور زردشت و جنگ هایی که برای اشاعة دین زردشت میان گشتاسپ و ارجاسب تورانی درگرفته است. گویا دقیقی به سبب اعتقاد به دین زردشت سرایش شاهنامه را با این داستان آغاز کرده بود. این منظومه، که هزار بیت است، در قالب مثنوی و در بحر متقارب سروده شده است. تالی بزرگوار دقیقی، حکیم فردوسی، این هزار بیت را در شاهنامة خویش گنجانده و بدین گونه کوشش او را پاس داشته است۲۰. گشتاسپنامه دقیقی جز در برخی موارد منطبق بر کتاب حماسی اَیاتکار زَریران است۲۱. شاید اعتقاد شاعر به کیش زردشتی او را از هرگونه تصرّف در اصل داستان بازداشته است. از همین رو داستان او در قیاس با شاهنامه گزارشی صرف به نظر میرسد.
فردوسی نیز با آنکه دقیقی را شاعری گشاده زبان دانسته، گشتاسپنامة او را منظومهای سست و دارای «بسی بیت ناتندرست» یافته است۲۲. گرچه گروهی از صاحبنظران بیگانه این داوری فردوسی را نپذیرفتهاند۲۳، امّا درستی گفتار حکیم در این باره نزد بسیاری از پژوهشگران آشکار است۲۴.با این همه، گشتاسپنامه دقیقی از حیث زیبائی و استواری بیان حماسی،پس از شاهنامه برترین مثنوی حماسی زبان پارسی است.
۲- دیوان دقیقی: آنچه با عنوان دیوان دقیقی از آن یاد میکنیم در واقع مجموعهای است کم از سیصد بیت، که در آن چند غزل و قصیده و قطعه دیده میشود. از دقیقی بجز گشتاسپنامه همین قدر شعر بر جای مانده است. البته همین مقدار اندک نیز گواهی روشن است بر توانایی او در سرایش قصاید مدحی و غزل های شیوا و فصیح. بویژه چیره دستی او در سرودن شعر ستایشی، ستایش همگان را برانگیخته است. فردوسی، که مثنوی او را سست و ناتندرست یافته، در زمینة مدح وی را «افسر تاجداران» خوانده است۲۵. دقیقی خود نیز از این هنر خویش به خوبی آگاه بوده و مدعی شده که شعر ستایشی را او به کمال رسانده است۲۶. در پی چند بیت از یک قصیده، نیز یکی از غزلهای زیبای او برای نمونه نقل شده است.
قصیده:
ز دو چیـز گیـرند مـر مملکت را یکی پرنیانی۲۷ یکی زعفرانی۲۸
یکـی زرّ نـام مَلِـک بـرنبشــته دگر آهن آبدادة یمانی۲۹
کِـرا۳۰ بویة۳۱ وصـلت مُلک خیـزد یکی جنبشی بایدش آسمانی
زبانی سخنگوی و دستی گشـاده دلی هَمْش کینه هَمَش مهربانی
که مُلْکت۳۲شکاری است کورا نگیرد عقاب پرنده نه شیر ژیانی
دو چیز است کورا به بند اندر آرد یکی تیغ هندی دگر زرّ کانی۳۳
به شمشـیر باید گرفتـن مر او را به دینار بستنش پای ار توانی
کرا تخت و شمشـیر و دینار باید به بالا تن نیزه پُشتِ کیانی
خرد باید آن جا وجود و شجاعت فلک مملکت کی دهد رایگانی؟ (تاریخ بیهقی، ص۴۹۷)
غزل:
کاشکی اندر جهان شب نیستی تا مرا هجران آن لب نیستی
زخم عقرب نیسـتی بـر جان من گر ورا۳۵ زلفِ مُعَقرَب۳۶ نیستی
ور نبـودی کـوکبش۳۷در زیر لب مونسم تا روز کوکب نیستی
ور مرکّـب نیسـتی از نیکـویی۳۸ جانم از عشقش مرکّب نیستی
ور مـرا بـی یـار بایــد زیســتن زندگانی کاش یارب نیستی (تاریخ ادبیات در ایران، ج۱، ص۴۱۸).
1- جوانی بیامد گشاده زبان سخن گفتن خوب و طبع روان (شاهنامه،ج۱، ص۲۲، ب۱۳۹).
۲- استاد ذبیح الله صفا ولادت او را بین سالهای ۳۲۰ تا۳۳۰ دانسته است. ر.ک : تاریخ ادبیات در ایران، ج۱، ص۴۰۹٫
۳- از جمله، هدایت در مجمع الفصحا، ج۲، ص۶۴۱؛ و مدرّس در ریحانة الادب، ج۲، ص۲۲۴٫
۴- عوفی، لباب الالباب، ص۲۵۰٫
۶- ر.ک: دکتر صفا، تاریخ ادبیات ایران، ج۱، ص۴۰۸٫
۷- فروزانفر، بدیع الزمان، سخن وسخنوران، ص۲۸٫
۸- چغانیان نام ده و واحهای است درمسیر علیای آمودریا، از ترمذ تا بالای دره که اکنون جزء ازبکستان است. امیرانِ این ناحیه را هم به همین نام یا «آل محتاج» میخواندهاند.
۹- ر.ک: شبلی نعمانی، شعرُ العجم، ج۱، ص۳۷٫
۱۰- ر.ک: تاریخ ادبیات ایران، ج۱، ص۴۱۰؛ نیز مجمع الفصحا، ج۲، ص۶۴۱٫
۱۱- دقیقی چار خصلت برگزیده ست به گیتـی در زخـوبی ها و زشـتی
لب بیـجاده رنـگ و نالة چنـگ می چون زنگ و کیش زردهشتی (دکتر دبیرسیاقی، پیشاهنگان شعر پارسی، ص۱۱۴)
۲- مثلا: به چهره یوسـفِ دیگر ولیکن به هجرانش منم یعقوبِ دیگر
یا: چنان کز چشم او ترسم نترسید جهود خیبـری از تیـغ حیـدر (همان، ص۱۰۸)
۱۳- ر.ک: سخن وسخنوران، ص۲۸ و۲۹٫
۱۴- جوانیش را خوی بد یار بود ابا بد همیشه به پیکار بود (شاهنامه ، ج۱، ص۲۲، ب۱۴۱)
۱۵- برای تفصیل بیشتر، ر.ک: تاریخ ادبیات در ایران، ج۱، ص۴۱۲
۱۶- نظامی عروضی، چهار مقاله، ص۶۲٫
۱۷- ر.ک: تاریخ بیهقی، ص۴۸۱ و ۴۹۶٫
۱۸- ر.ک: سفرنامة ناصر خسرو، ص۹٫
۱۹- ادارهچی گیلانی، شاعران همعصر رودکی، ص۲۰-۲۲٫
۲۰- ر.ک: شاهنامه، ج۶، ص۶۵-۱۳۶٫
۲۱- ر.ک: تاریخ ادبیات در ایران، ج۱، ص۴۱۰
۲۲- نگه کردم این نظم سست آمدم بسی بیت ناتندرست آمدم (شاهنامه ،ج۶،ص۱۳۶، ب۲)
۲۳- برای نمونه، ر.ک: ادوارد براون، تاریخ ادبیات ایران، ج۱، ص۶۶۹؛ نیز: شعر العجم، ج۱، ص۳۹٫
۲۴- از جمله ر.ک: سخن و سخنوران، ص۲۸؛ نیز: پیشاهنگان شعر پارسی،ص۱۰۲ و ۱۰۳٫
۲۵- ستاینده شهریاران بُدی به مدح افسر تاجداران بُدی (شاهنامه، ج۶، ص۱۳۸، ب۱۷)
مدیح تا به بر من رسید عریان بود ز فرّ و زینت من یافت طیلسان و اِزار (پیشاهنگان شعر پارسی، ص۱۰۲)
۲۸- زعفرانی: زر و دینار که به رنگ زعفران است
۲۹- آهن آبداده یمانی: شمشیر یمنی.
۳۳- زرّکانی: طلایی که در معدن است.
۳۶- مُعقرب: پیچ در پیچ، مُجَعد
۳۷- کوکب: استعاره از دندان
* – این شرححال برگرفته از کتاب پاژ، شمارة ۱۴-۱۳، صفحات ۱۳۰ تا ۱۶۰، مقالاتِ نوشتة دکتر محمدجعفر یاحقی و مهدی سیدی است.